سلام.
اولين حضورتان در سنگ صبور بسيار گرم و دلنشين بود. ممنون.
شما رو يه جورايي همدرد خودم مي دونم. حالت سوخته را سوخته دل داند و بس.
بعضي وقتا، اگه قابليت داشته باشم، برا نماز مغرب و عشا مي رم روي شبكه مكه و مدينه. چشمامو مي بندم . وفقط گوش مي دم. حس مي كنم همون جام. تا تموم نشده حالت خوبي دارم. ولي وقتي تموم شد، از عرش مي افتم روي فرش.
خوش به حالتون كه احساس مي كنين بايد برين. اما من ديگه از رفتن واهمه دارم. مي ترسم. مي ترسم كه باز با دست خالي برگردم. مي ترسم كه.....
از صميم دل آرزو مي كنم كه بازم اين دعوت الهي شامل حالتون بشه.
پيروز باشيد.