سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمیل کسان خود را بگو تا پسین روز پى ورزیدن بزرگیها شوند و شب پى برآوردن نیاز خفته‏ها . چه ، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد ، هیچ کس دلى را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفریند ، و چون بدو مصیبتى رسد آن لطف همانند آبى که سرازیر شود روى به وى نهد ، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند . [نهج البلاغه]

گوناگون - روی پله های معبد
پنج شنبه 103 اردیبهشت 13
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:6

تسنیم :: 85/6/9:: 5:16 عصر

 

راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفت‏یا نه، حرفها و فرضیه‏ها آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم همه آنها را برشماریم وقت زیادى مى‏گیرد، به اجمال برایتان عرض مى‏کنم: زمانى آمدند گفتند دین مولود ترس است، بشر از طبیعت مى‏ترسیده، از صداى غرش رعد مى‏ترسیده، از هیبت دریا مى‏ترسیده، و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود.یکى از حکماى قدیم روم به نام «لوکرتیوس‏» گفته است: «نخستین پدر خدایان ترس است‏» (1) . در زمان ما هم بوده و هستند کسانى که همین فرضیه قدیمى و کهنه را تایید مى‏کنند و مکرر در سخنان خود به عنوان یک فکر تازه آن را بازگو مى‏نمایند.

بعضى گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانى بشر است، بشر مى‏خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و براى آنها علت ذکر کند و چون علتها را نمى‏شناخته است، علت ماوراء طبیعى براى حوادث فرض کرده است.

بعضى دیگر گفته‏اند علت اینکه بشر به سوى دین گراییده علاقه‏اى است که به نظم و عدالت دارد، وقتى که در دنیا از طرف طبیعت‏یا اجتماع بى‏عدالتى مى‏بیند، براى اینکه تسکینى جهت آلام درونى خود پیدا کند دین را براى خویشتن مى‏سازد.

صاحبان فرضیه‏هاى فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از میان مى‏رود.چنین فرض کردند که با توسعه علم، خود به خود دین از میان مى‏رود، عالم شدن مساوى است با بى‏دین شدن.

بعضى آمدند براى پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین

وسیله‏اى است براى کسب امتیاز در جامعه‏هاى طبقاتى.این فرضیه مارکسیستهاست.گفتند بشر در ابتدا زندگى اشتراکى داشته است، آن وقتى که زندگى ابتدائى و قبیله‏اى بوده است، در آن زمان اساسا دینى وجود نداشته، به علل خاصى مالکیت پیدا مى‏شود، جامعه طبقاتى به وجود مى‏آید، فئودالیسم به وجود مى‏آید، بعد از فئودالیسم کاپیتالیسم پیدا مى‏شود، طبقه حاکم به وجود مى‏آید و طبقه محکوم، مظلوم و رنجبر و زحمتکش، بالاخره در جامعه فئودالیستى و کاپیتالیستى طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع مى‏کند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند، دین وسیله‏اى است، افسارى، پوزبندى است براى طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم.

صاحبان فرضیه‏هاى دیگر گفتند علم چاره کننده دین است، اگر علم بیاید دین از میان مى‏رود.اما این فرضیه، یعنى فرضیه مارکسیستها علم را چاره کننده دین نمى‏داند.اینها بعد از اینکه دیدند علم آمد و دین باقى ماند و دیدند دانشمندان طراز اولى همچون پاستور و غیره در آستانه دین زانو زدند، گفتند خیر، علم چاره کننده دین نیست، دین اساسا مولود جهل نیست، مولود ترس هم نیست، مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست، دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است، تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد و لو آنکه علم به عرش هم برسد باز دین هست، جامعه اشتراکى به وجود بیاورید، طبقات را از میان ببرید، طبقات را که از میان بردید دین هم خود به خود از میان خواهد رفت، دین یک ابزارى است، یک دامى است، یک شبکه‏اى است که طبقه حاکم نصب کرده است، وقتى خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان مى‏رود، خلاصه اینکه مساوات کامل برقرار کنید، دین از میان خواهد رفت.

این فرضیه نیز نتوانست در دنیا براى خود جایى باز کند، زیرا از طرفى علما ثابت کردند دین از مالکیت قدیم‏تر است، در دوران اشتراکى اولى هم دین بوده است، در همان دوران اشتراک اولیه و پیش از پیدایش جامعه‏هاى طبقاتى هم دین بوده است و پرستش وجود داشته، و از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیت تاریخ تطبیق نمى‏کند و تاریخ دوران گذشته حتى خلاف این نظریه را نیز نشان مى‏دهد، دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محکوم ظهور کرده است، رهبران دینى اشخاصى چون موسى بوده‏اند با گروهى زیر دست و بیچاره در مقابل قومى حاکم و مسلط یعنى فرعون و

فرعونیان.

وقتى پیغمبر اسلام ظهور کرد چه کسانى از او حمایت کردند؟متنفذین و پولدارها و رباخوارها؟آنها همانها هستند که پیغمبر اکرم علیه آنها قیام کرد.قرآن اینها را با کلمه «ملا» تعبیر مى‏کند، یعنى اشراف.اینها همه مخالف بوده‏اند.اینهایى که این طبقه را تشکیل مى‏دادند همان رهبران مخالفین آن حضرت بودند از قبیل ابو سفیان، ابو جهل، ولید بن مغیره.اینها همه از گردن کلفتان درجه اول عربستان بوده‏اند.

اما آنهایى که به عنوان یاران و گروندگان پیغمبر اکرم اسمشان را در تاریخ مى‏بینیم از قبیل عمار یاسر، ابوذر غفارى، سلمان پارسى، عبد الله بن مسعود و نظایر آنها جزو طبقات زیر دست و محکوم و مظلوم اجتماع بوده‏اند.

تقریبا در یک سال و نیم پیش که خروشچف هنوز سقوط نکرده بود، در روزنامه‏هاى اطلاعات و کیهان خبرى را خواندم و اتفاقا همان وقت در سخنرانى‏اى که در تهران داشتم آن را نقل کردم و گفتم «بخوانید و تعجب کنید» .آن وقت «بن بلا» رئیس جمهور پیشین الجزایر هنوز بر سر کار بود.بن بلا گفته بود «وقتى خروشچف به الجزایر آمد من به او گفتم که اسلام مى‏تواند در شمال افریقا به عنوان نیروى محرک و نیروى انقلابى عظیمى به کار رود.خروشچف تصدیق کرد و گفت بله، یک نفر دیگر هم از تئوریسینهاى کمونیست که گویا از فرانسه یا ایتالیا به الجزایر آمده بود، او هم پذیرفته بود که اسلام در شمال افریقا مى‏تواند عامل تحرک اجتماع و عامل مبارزه با امپریالیسم بوده باشد» .من این را در مجلس آن شب نقل کرده و گفتم آقایان اینها همان کسانى هستند که تا پنجاه سال پیش مى‏گفتند دین افیون ملتهاست، اختراعى است که طبقه حاکم علیه طبقه محکوم کرده است، ولى حالا که اسلام را از نزدیک مى‏بینند و یک مسلمان انقلابى مثل «بن بلا» اسلام را براى آنها تشریح مى‏کند، تصدیق مى‏کنند که اسلام مى‏تواند محرک تاریخ باشد.

بنابراین، فرضیه فوق هم راجع به مبدا و منشا پیدایش دین منسوخ شد و از بین رفت.

فرضیه‏اى هم فروید آورد.این فرضیه را هم براى شما نقل مى‏کنم.از نقل این فرضیه‏هاى گوناگون حداقل اینقدر مى‏توانید استنباط کنید که در مغرب زمین در میان مخالفین دین، وحدت نظرى وجود ندارد، هر یک از مخالفین چیزى مخصوص به خود

گفته است.

فروید گفت: دین نه ناشى از ترس است، نه از جهل است، نه عکس العمل در مقابل بى‏نظمى‏هاست و نه عاملى است در راه کسب امتیازات طبقاتى.او همان طورى که همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسى تحلیل و توجیه مى‏کرد، خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتا گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسى محرومیتهایى پیدا مى‏کند که موجب مى‏شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود.وقتى که آنجا رفت قیود اجتماعى جلویش را مى‏گیرد که بیرون نیاید، اما در آن صورت این محرومیتها از راهها و به شکلهاى دیگرى بروز مى‏کند که یکى از آنها دین است.دین ریشه‏اش تمایل جنسى است و نه چیز دیگر.او همچنین مى‏گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسى است، علم هم ریشه‏اش جنسى است.

اگر از او مى‏پرسیدیم آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردم خواهد رفت؟ مى‏گفت: آزادى جنسى مطلق بدهید به طورى که هیچ محرومیت جنسى وجود نداشته باشد، در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت.اما طولى نکشید که فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد.شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند.در همین جاست که نظریه فطرى بودن دین و اینکه دین جزو نهاد بشر است پیدا مى‏شود.

..............................................................
1.درسهاى تاریخ، بخش دین و تاریخ/ص 56.

 

منبع : مجموعه آثار استاد شهید مطهری

 


موضوعات یادداشت
<      1   2   3   4   5   >>   >

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

86519

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
گوناگون - روی پله های معبد
::لوگوی دوستان::





::لینک دوستان::
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
الهه بانو
غزل بگو
ساحل آرامش
ساده دل
درد زندگی
شیرین تر از شیرین
لینکستان
یواشکی
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::طراح قالب::