بىگمان، شاکله آموزههاى ادیان بر درک چگونگى پیوند بشر با خدا استوار است و «دیانت موضوع رابطه انسان با خداست» . یهودیت از جمله ادیان توحیدى است که فهم آن بدون درک تصویرى که از تعامل خدا و بشر ارایه مىدهد ناممکن است . خداى عهد عتیق خدایى استحاکم و قانونگذار; او شهریار زمین است که پادشاهان جهان از هیبتبىمثالش به خود مىلرزند; خدایى که بندگانش باید از او بترسند، آنگونه که جرات نکنند نامش را بر زبان برانند . خداى ملى یهودیان خداى آنان است و نه دیگران و آنان قوم خدایند نه دیگران . خداى عهد عتیق خدایى استبیرونى که فاصلهاش با انسان از بین نمىرود و اگرچه، گاه فرمان مىدهد تا بندگانش بدو عشق بورزند، ولى اگر بندهاى بخواهد و یا بتواند او را دوست داشته باشد، بىگمان، این عشق از دروازه وحشت گذشته است . خداى عهد عتیق، حاکم اطاعتطلبى است که تنها در چارچوب قانون با بندگانش در تعامل است .
بىتردید، تصور چگونگى تعامل انسان با خدا از ابتدایىترین آموزههاى ادیان به شمار مىآید و این آموزهاى است که سهم شایانى را از متون دینى مختلف به خود اختصاص داده است و اساس دیانت ادیان را تشکیل مىدهد، به گونهاى که مىتوان گفت «اساسا دیانت موضوع رابطهاى استبین انسان و خدا» (1) . دیگر آموزههاى ادیان کم و بیش، مستقیم یا غیرمستقیم، در تلاشند تا این ارتباط را روشنتر رسم نمایند .
گذشته از اساس دین، تدین آدمیان نیز در سایه چنین تصویرى سامان مىپذیرد . مىتوان گفت اساس دینورزى آدمیان در گرو برداشتى است که از تعامل خود و خدا دارند . به همین دلیل و به سبب اختلاف و تفاوت این تصاویر، تدینها هم متفاوتند . اندکى درنگ در تعریف دانشمندان، ما را در این عقیده استوارتر مىسازد که تصاویر رابطه خدا و انسان تصاویر یکسانى نیست . براى نمونه، خداى افلاطون آفریدگار هستى است; خداى مالبرانش واضع قوانین عمومى است; خداى دکارت استوارگر قوانین حرکت و خداى لایبنیتس مهندس و معمار عالم است . (2)
در پرتو همین تفاوت تصویرهاست که خداى فلاسفه واجب الوجود، خداى فقیهان خداى معبود و مولى، خداى عارفان خداى محبوب و خداى عامیان خدایى همراز و همیار است و باز به همین دلیل است که بیماران با خداى شفابخش گفتوگو مىکنند، در حالى که خاطیان با خداى بخشایشگر، و خواهشمندان با خداى بخشنده، و دلدادگان با خداى معشوق هم سخن مىشوند .
آن جمله معروف پاسکال، که بر پارچهاى نگاشته و بر نیم تنه خود دوخته بود و تا آخرین لحظههاى عمر خود به همراه داشت، به روشنى بر این تفاوت تصویرها اشاره دارد . وى در آن نوشته، چنین نگاشته بود: ما در زیر عنوان آتش چنین مىخوانیم «خداى ابراهیم، خداى اسحاق، خداى یعقوب نه خداى فلاسفه و محققان» . (3) نمایان است که گریز پاسکال از بىخدایى به خدا باورى نیست، بلکه وى از خدایى به خداى دیگر مىگریزد; از خداى فلاسفه به خداى ابراهیم .
منبع : فصلنامه هفت آسمان / مهراب صادقنیا
------------------------------------------------------
1) بوبر، کسوف خداوند، ترجمه: عباس کاشف، ص 102 .
2) P.H.Owen ، حمید بخشنده، 15و16 . نیز نک: تبیین الهیات مسیحى ترجمه میکائیلیان، ص20 .
3) بوبر: همان، ص 67