زبان مانى
مانى اهل بابل بود و بابل بخش پایینى بینالنهرین است که در آن زمان مردمانش به زبان آرامى (یا دقیقتر بگوییم، آرامى شرقى) سخن مىگفتند . مانى گفته است: «من شاگردى شاکرم که از سرزمین بابل برخاستم» . زبان آرامى شرقى در ارتباطى تنگاتنگ با زبان سریانى ادسایى، زبان ادبىاى که در ادسا رواج یافت، است . بخشهایى از اشعار مانوى که احتمالا خود مانى آنها را سروده است، به صورت محاوره ادسایى به رشته تحریر درآمدهاند .
مانى در به کارگیرى ابزار زبانشناختى خود نیز - تا آنجا که به زبانهاى ایرانى، چون پارسى میانه و پهلوى مربوط مىشد - نوآور بود . او در حقیقت، پیچیدگیهاى نگارشى این زبانها را اصلاح کرد . مانى بخش بزرگى از آثار خود را نه به زبان ایرانى، بلکه به آرامى شرقى نگاشت . تنها یک کتاب او، شاپورگان، به زبان پارسى میانه نوشته شده است .
این نوشتهها نشان مىدهد که مانى مردى اهل دانش و برخوردار از فرهنگ گستردهاى بود و بىتردید با اناجیل چهارگانه و رسالههاى پولس، مکاشفات حضرت آدم، شیث، پولس، اندریاس آشنا بود و مهمتر از همه توماس، مبلغ مسیحیت در هند، را نیز دیده بود . توماس از نظر او یک الگوى تبلیغ بود . او احتمالا با نوشتههاى فلسفى و شاعرانه بردیصان نیز آشنایى داشت، چون در کتاب رازها از او سخن مىگوید . نیز تردیدى نیست که مانى با سنت زرتشتى آشنا بوده است و بعدها در سفرهاى تبلیغى خود با بسیارى از سنتهاى زنده دیگر نیز آشنا گشت و بىشک فرصت مطالعه آیین بودایى مهایانه را نیز یافت .
نخستین بار سریانیان به مانى گفتند: «مانى حیه» (مانى زنده به معناى بیدار، عارف و آگاه) و همین نام را یونانیان به نیز بدل کردند، یعنى «مانى زنده» که در واژه انگلیسى Manichacism بازمانده است . مانى و شاگردان و جانشینان او به هنرهاى دیدارى، گرافیکى و خطاطى بس ارج مىنهادند . به همین مناسبت، شهرت مانى به عنوان نقاش تا سدههاى بسیار دوام یافت . به طور کلى اعتماد فوقالعاده مانى و پیروانش به سنت نوشتارى و خلق آثار مکتوب در تاریخ عتیق امرى کاملا استثنایى بود; زیرا اندیشمندان عهد باستان وثوق سنتشفاهى را بیشتر مىدانستند .
بنابر گفته دانشنامه بزرگ زرتشتیان، کتاب دینکرد، اهمیت کلام شفاهى بىتردید بیشتر از نوشتار است . تاکید بر سنتشفاهى در نوشتههاى افلاطون و اندیشه سقراط نیز دیده مىشود . از این لحاظ انبوه نوشتههاى مانى در میان ادیان دیگر به او ویژگى خاصى مىبخشد .
مانویت در سرزمینهاى مدیترانه و در آسیا و هند پیروانى یافت . در اثر مخالفتهاى قدیس آگوستین، که خودش زمانى به دین مانوى گرویده بود، چندى رو به افول نهاد اما بعد از جنگهاى صلیبى، گروهى مبادى مانى را از سرزمینهاى شرقى اقتباس کرده، دوباره به مغرب زمین آوردند و فرقهاى به نام کاتارها را ایجاد کردند که مدتها در جنوب فرانسه رواج یافت . در سده یازدهم کاتارها در ایتالیا، آلمان و فرانسه پرآوازه بودند . اما پس از قرن سیزدهم به تدریج دین مانوى پیروان خود را از دست داد .
مانى را معمولا تحتتاثیر آراى بردیصان و مارکیون (مرقیون) نیز مىدانند . بردیصان، فیلسوف مسیحى (222- 154م) . گنوسى و مؤسس فرقه دیصانیه، در اصل، اهل پارت بود و آثارش منبع عمده افکار مانى به شمار مىآید . او نیز به دو اصل نور و ظلمت قائل بوده و آنها را منشا خیر و شر مىدانسته است . مارکیون (متوفاى 160م) . بنیانگذار یک فرقه مسیحى گنوسى است که پیروانش به دو خدا باور داشتند، یک خداى آفریننده که همان خداى موسى است و دیگرى عیسى مسیح .