دین شینتو و نظام اجتماعى ـ مراحل آغازین و بقا
سیماهاى عمومى شینتو «در آن بوم، خدایان (یا ارواح) بودند بىشمار، که با تابش شبتابان مىدرخشیدند، وخدایان بدسگال بودند که به کردار مگسان وزوز مىکردند، و نیز درختان و گیاهان بودند که مىتوانستند سخن بگویند» . (12)
این را درباره مجمعالجزایر ژاپن گفتهاند هنگامىکه بنیادگذار ملت اندیشید که از آسمان بدین کشور فرود آید. و در جاى دیگرگفتهاند که «آن خدایى که در آغاز این دولت را بنیاد نهاد، از آسمان فرود آمد وایندولت را در دورهاى که آسمان و زمین از یکدیگر جدا شدند، و هنگامى که درختان و گیاهان سخن مىگفتند، بنیاد نهاد.» دینى را مجسم کنید که تا پرستش این خدایان یا ارواح مىرسد و تقریبا هیچ آموزه اخلاقى یا نظرات متافیزیکى ندارد. این دین را نمىتوان جز به صفت «ابتدایى» نامید، هر چند این اصطلاح دقیقا در معناى مردمشناسى آن نیست. نظامهاى معینى، گهگاه، بر شالوده آن اندیشههاى ابتدایى بنانهاده شدهاند، و در واقع تلاشهاى کمابیش موفقى صورت گرفته است که یک زندگى ملى بر پایه پرستش آن خدایى گذاشته شود «که در آغاز این دولت را بنیاد نهاد.» باورها و اعمال وابسته به آن خدایانوارواح حتى در این روزهاى قرن بیستم هم به شکل یک نیروى زنده در میان مردم باقى مانده و نشاندهنده عناصر بنیادى زندگى دینى و اجتماعى است، عناصرى کهشاید از آنها شاخههاى نو دین یا شبهدین پدید آید و مىآید. کل مجموعه باورها وپرستش به شینتو معروف است که به معناى «راه خدایان (یا ارواح)» است و شاید بتوان آن را دین ملى یا عامیانه ژاپنىها نامید، همانطور که دین باستانى و بومى آنان بود.
اما نام شینتو در قرن ششم میلادى پیدا شد، به این قصد که فرقى بگذارند میان دین بومى و آیین بودا، و «راه» خواندهشدنش شاید ناشى از تأثیر آیین دائو باشد، که دین چینى «راه» بود (13) آیین دائو دینى است که یافتهاى فراهنجارى (14) را به مثابه هدف آرمانى یا امکان فرجامین انسانها در حیات جسمانى مىداند، و این با آموزههاى اجتماعى واخلاقى آیین کنفوسیوس در تقابل است ـ که دین ترکیبىاى بود از طبیعتگرایى وفراطبیعتگرایى که تأثیر زیادى در باورهاى عام مردم چین و کره داشت، و تعجبى نداشت که نظریهپردازان شینتو سیماهاى مشابهى در آن یافتند و برخى اندیشهها و اعمال دائوى را پذیرفتند. (15)
به هر حال، شینتو در اساس بیشتر یک مجموعه باورها و آداب باستانى است، نه یک نظام دینى . این باورها بهرغم تأثیرات نظامهاى بیگانه، مثلآیین بودا و آیین کنفوسیوس، در طى فراز و فرودهاى تاریخ بهنسبت دستنخورده ماندهاند. به این ترتیب چندان غیرطبیعى نیست که هواخواهان شینتو حتى امروزه هم دینشان را چنین مىخوانند: «راهى به دنبال شیوه خدایان» یا «آن گونه که خدایان بداندست مىیازیدند» (کامى ناگارا نو میچى) . اما از سوى دیگر نباید فراموش کرد کهتلاشهایى که مکررا براى سازمان دادن این باورهاى ابتدایى به صورت دین ملى یادولتى صورت گرفته، حول ستایش پادشاه به مثابه خلف «خدایى که دولت را بنیاد نهاد» ، خصوصا بانوخداى خورشید، مستقر شده است. این بانوخدا برترین خداى دینشینتو است. گرچه هرگز نمىتوان میان این دو جنبه از شینتو یک خط روشن متمایز کشید، یعنى که ابتدایى و عامیانه در یک طرف باشد و ملى و رسمى در آن طرف، اما تمایز و بستگى میان آنها را مىتوان همانند تمایزاتى دانست که میان خدایانسر و راز و خدایان المپى یونانیان هست، همان طور که خانم هریسون در ثمیس (16) نشان دادهاند. تاریخ شینتو، اگر به گونه گستردهاى به آن نگاه کنیم، یک سلسله واکنشمیان این دو عامل است، یعنى هم تحت تأثیر توسعه زندگى ملى در سازماندهى اجتماعى و سیاسى است، و هم پاسخى است به نفوذ غالب دو آیین بودا وکنفوسیوس.
بارى، این خدا یا روح، کامى (17) خوانده مىشود، به معناى «برتر» یا «مقدس» یا «معجزهآسا» ، هرچند که باب بحث بر سر اشتقاق این کلمه باز است. شاید بتوان هر چیزى یا هر باشندهاى را که هیجانى یا عاطفهاى مهرآمیز یا هیبتانگیز برمىانگیزد، و براى حس سر جاذبه داشته باشد، کامى به شمار آورد و سزاوار حرمت دانست. برخى از کامىها را ساکنان آسمانها مىپنداشتند و برخى دیگر را مقیم موقت هوا یا جنگلها مىدانستند یا ساکن در سنگها و چشمهها، یا آن که خود را در جانوران و انسانها نشان مىدادند. شاهزادگان و پهلوانان کامىهایى بودند متجلى در شکل انسان، یا هر شخص مىتوانست با نشاندادن نیروهاى فراهنجارى خود کامى شود. این خدایان، چنانکه یک نظریهپرداز متأخر شینتو مىگوید، انسانهایى بودند به سن و سال خدایان، حال آنکه انسانها خدایانى هستند به سن و سال انسانها. در حقیقت، فقط یک خط ساختگى مىتوان میان عصر خدایان و عصر انسانها کشید، و خدایان، ارواح، انسانها و هر چیز یا هر پدیده طبیعى، حتى در عصر بعدى انسانها، بهآسانى از یک قلمرو گذشته به قلمرو دیگر مىروند. «در آغاز» انسانها و جانوران خدا بودند و گیاهان و سنگهازبان داشتند؛ اما حتى حالا هم، بنا بر تصور شینتو، چندان فرقى نکرده است. به این ترتیب تعجبى ندارد که از این خمیرمایه هر گونه خدایى را بتوان به کرسى نشاند و گرامى داشت، و آن اسرار خام، که غالبا در حالت پدید آمدنشان نیرومندند، میزان معینى از نفوذ اعمال مىکنند.
این خدایان یا ارواح کمابیش انسانواره شدند و چنین و چنان میکوتو (18) (شکوهمند)، یا نوشى (19) (خداوندگار، مولا)، هیکو (20) (سرور) یا هیمه (21) (بانو) خوانده شدند، بااینهمه فردیتشان همیشه متمایز نبود. در برخى موارد یک شخص یا یک شىء را کامى فىنفسه مىدانستند، اما در بسیارى موارد دیگر انسانها یا اشیا را، به دلیل آن که داراى الوهیت یا روحى خاص بودند، به مثابه کامى حرمت مىگذاشتند. اینجا هم باز نمىتوان نه هیچ تمایز روشنى میان این دو مقوله از موجودات مقدس کشید و نه در پرستش یک خدا انسانوارگى او ضرورى است. همچنین باید یادآور شد که نه در پرستش و نه در اساطیر تمایز جنسى هرگز نقش چندان مهمى نداشت، و صفات و کنشهاى خدایان بهآسانى متغیر و قابل جایگزینى بود. (22)
خلاصه، شینتو به مثابه دین، پرستش سازمان نیافته ارواح بود که ریشه در هستى فطرى انسان داشت، که او احساس مىکرد با نیروهاى زنده جهان انباز است و نیروى حیاتىاش را در آیین مشترک اجتماعى (کومونى) نشان مىداد. زیرا که این پرستش غالبابا افسانههاى محلى و آداب مشترک اجتماعى پیوند داشت، و بیشتر خدایانى کهبدینگونه پرستیده مىشدند ارواح نیاکانى یا قیم جوامع (کومونها) به شمار مىآمدند. بدینگونه آیین مشترک اجتماعى محورى بود که سنتها و زندگى مردم حول آن مىگشت، و بر این باور بود که آنجا خدایان یا ارواح، جانوران و درختان، حتى سنگها ورودها، با انسانها پیوندى زنده دارند. اما گاهى داستانهایى از کامىهایى مىگفتند کهصرفا داستان یا خیالات شاعرانهاى بود درباره رویدادهاى طبیعت که به شیوه رویدادهاى انسانى نقل مىشد. همپاى با عناصر بازیگوش این اسطورهها، اسرارهیبتآمیزى هم در این پرستش وجود داشت؛ نقش سنتها و آداب همان قدر بزرگ بود که که نقش تجلیات بنیادى امیال و غرایز، و تمام این عوامل غالبا چنان به همآمیخته بود که شینتو دربردارنده دین و رسوم، شعر و فرهنگ تودهها، سیاست و جادو بود.
منبع: مجله هفت آسمان، شماره 5
--------------------------------------------------
.12 نیهون گى، گاهنگارههاى ژاپن (برگردان«~ W. G. Aston ~»، لندن، 1896) ج 1، ص 64، و ج 2، ص .77
.13 در واژه شینتو، جزء تو یا دو همان دائو است، به معناى راه و طریقت. م.
.14 فراهنجارى براى«~ supernormal ~»، در این معنا: چیزى که تاحد زیادى از هنجار،«~ (norm) ~»یا متوسط بالاتر است اما همچنان تابع قوانین طبیعى است، یا فراتر از نیروهاى طبیعى انسان است که به طور طبیعى نمودنى نیست؛ مثلا مىگوییم: «نیروهاى فراهنجارى جان انسان» یا «تجربه فراهنجارى» یا «تجلیات فراهنجارى» . براى این واژه«~ paranormal ~»هم به کار برده مىشود. این اصطلاح را غالبا با«~ supernatural ~»یا فراطبیعى یا فوق طبیعى اشتباه مىکنند. فراطبیعى اشاره است به یک نظم وجود که فراتر از عالم قابل مشاهده فیزیکى یا عالمى است که مىتوان آن را با ابزارهاى معمولى تجربه کرد؛ از نظر درجه و نوع از طبیعت فراتر است، یا بسته به چیزى است که از طبیعت فراتر مىرود. مثلا «منش فراطبیعى روح» . و معانى دیگر در همین راستا. (نقل خلاصه از فرهنگ وبستر) . م.
.15 در واقع نشانههاى مشترک فراوانى در باورهاى عامه ملتهاى خاور دور وجود داشت. هنوز جاى آن دارد پژوهش شود که آیا این امر ناشى از تأثیر متقابل بود یا رواج همگانى باورهاى ابتدایى، یا ناشى از یک خاستگاه مشترک دینهاى آنان.
«~ 16. Themis ~»
«~ 17 . Kami ~»
«~ 18. Mikoto ~»
«~ 19 . Nushi ~»
«~ 20 . Hiko ~»
«~ 21. Hime ~»
.22 در این باره و نکته بعدى، قیاس کنید با: آنهساکى، اسطورهشناسى ژاپنى، در ج 3 از اسطورهشناسى همه نژادها (بوستون، 1928) .