.4 مکتبهاى جریان اصلى آیین بودا
تا زمان توسعه نخستین اشکال علم تفسیر سازمانیافته بودایى در قرنهاى سوم و چهارمقم، اندیشههاى نسبتا نظاممندترى ساخته و پرداخته شد. نیروانه چون ذات «بىباقىمانده دلبستگى» در تقابل با ذات «با باقىمانده دلبستگى» (سئوپادىسیسه) بود.این برداشت دوم از نیروانه مبین مراحل روشنشدگى جزئى است که به «رسیدن به رود» ، [یا، پا نهادن به رود] معروف است. از آن جا که متنهاى کهنتر، اغلب در زمینه مرگ بودابه [آن پرى] نیروانه «بىباقىمانده دلبستگى» اشاره مىکردند، کمکم این طور فرضکردند که اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مىشود ذات نیروانه «بىباقىمانده دلبستگى» باشد، در این صورت باید ذاتى مشابه بوده باشد که در روشنشدگى یافته شود. از آنپس، ذات نیروانه «با باقىمانده دلبستگى» مرتبا اشاره بود به حصول روشنشدگى، کهمعمولا آن را این طور مجسم مىکردند که به دنبال آن یک زندگى با فعالیت آموزشىمهرآمیز مىآمد. در نتیجه ترجمه نادرست یا برداشت نادرست متأخر این واژه که به «دلبستگى» ترجمه شد، اغلب جایش را واژهاى مىگیرد که شاید اشاره باشد به «داشتهها» (سئوپدىشیشه)، و همچون چیزى انگاشته مىشود که اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشتههاى تخصیصیافته در فرایند تولد مجدد. دیگر آن که، همسئوپادىسیسه و هم سئوپدى شیشه مىتوانستند به ترتیب مشتق از اوپادىسیسه واوپاتىسیسه باشند، به معناى «باقىمانده اندک» . بنابراین، معناى این اصطلاحات، کهرساننده ضمنى «دلبستگى» بود، مىتوانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندکى ازآلایشها که پس از «پا نهادن به رود» باقى مىماند.
منابع قدیمىتر در موضوع نیروانه چندان سخنى نمىگویند. اما این سخن دربارهادبیات کانونى ابىدمهاى که در فاصله قرون دوم و چهارم قم شکل گرفت، صادقنیست. سیماى خاص این ادبیات تحلیل جان و تن از دید فرایند متغیر رویدادهاىمتعامل و چندگانه است. اینها را دمه مىخواندند، یعنى حقیقتهاى جزئى در برابرحقیقت به طور کلى. (این واژه پیشتر براى همه شناسه هاى آگاهى روانى بهجز خودشناسههاى حسى به کار مىرفت) . متنهاى ابىدمه فهرست بازى از این رویدادها گردآوردند و کوشیدند تحلیل کنند که چه رویدادهایى در چه حالتهاى روانى وجود دارند.آنان در این تحلیل، نیروانهاى را به میان آوردند که آن را متفاوت از سایر رویدادها تبیینمىکردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مکانى و یا زمانى طبقهبندى نمىکردند . در اینمرحله، گویا نه اختلافى بر سر طبیعت بنیادین آن دارند، و نه آن را نبود محض مىدانند: «نیروانه وجود دارد؛ طبیعت آن تغییر نمىپذیرد. نیروانه پاینده، ثابت و جاوید است، دستخوش تغییر نیست» (کتاوتو «نکتههاى اختلاف» 122) .
محتمل است که علاقه اصلى متنهاى ابىدمه تجربه نیروانه در زندگى بر حسببیدارى یا روشنشدگى بود. در این زمینه، نیروانه را شناسه یا تکیهگاهى براى جانروشن مىدانستند، که خود آمیزهاى بود که مشخصهاش حضور مکرر رویدادهایى چونایمان و فرزانگى بود. در آثار این دوره، همچون متنهاى پیش از آن، نمىکوشیدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چیزى بگویند. بىگمان، سنت پرسشهاىبىپاسخ همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنین کارى را نمىداد.
.5 در نظامهاى مهایانه
گرایشهاى جدید در دین هندى، که پیش از این رشد و تحول یافته بود، در دوره 100ـ 300 م منجر به تکوین شکل نوینى از آیین بودا، به نام مهایانه یا گردونه بزرگ شد. ایننهضت نوین، که در آغاز تنها توجه اندکى را به خود جلب کرده بود، آرام آرام نفوذ عظیمو روزافزونى یافت. در این مکتب، عناصر دلسپارى قوى بود که اساسا از یکزندگىنامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مىگرفت. یکسیماى مهم این نهضت، طولانىتر شدن راه رسیدن به روشنشدگى به قصد توانایىبخشیدن به توسعه صفات برتر بود که در رسیدن به بودائیت ضرورى بودند و به طورمؤثرترى براى سود دیگران کار مىکردند. یک اثر جانبى این تغییر در کانون توجه اینبود که نیروانه تا حدى به پسزمینه برود، اگرچه در برخى مکتبهاى بعدى آیین بوداىمهایانه نظیر چن/ ذن یا تنتره، به مثابه چیزى دستیافتنى در این زندگانى، سرانجام بهپیشزمینه بازگشت.
مکتبهاى نوین فکرى با دیدگاههاى خاص در چارچوب مهایانه کلى توسعه یافت.احتمالا قدیمىترین این مکتبها، مادیمکه بوده باشد. این مکتب بر این اندیشه تأکیدمىکرد که فرقى میان نیروانه و چرخ وجود (سنساره) نیست. گویا مراد آنها این بودهاست که نیروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به دیگر سخن، نباید آن را باشنده اى دید که در جایى دیگر وجود دارد. کمابیش یک تبدیل تجربهطبیعى است.
برخى از آثار متأخر مهایانه، بر «نیروانه بىبنیاد» به مثابه بخشى از راه برترین مقصدتأکید ورزیدهاند. این بدین معنا است که روشنشدگى حقیقى متضمن قبول یا رد زاد ومرگ نیست. قابل توجهتر این که، تلویحا اشارهاى به قبول یا رد خود نیروانه ندارد، بلکهدر عوض دلها را ترغیب مىکند که از وابستگى به هرگونه شناسهاى یا نیازمندى به آنهایکسره آزاد باشند، خواه آن شناسهها بیرونى [ اشیا] باشند و خواه درونى [ حالات] .
.6 مترادفهاى نیروانه
اشتباه رایج در بررسى مفهومى چون نیروانه این است که بیش از حد بر معناى دقیقلغوى آن متمرکز شویم تا آنجا که تداعىهاى پهناورتر و قرینه متنى آن را فدا کنیم، وشمارى از مترادفهاى آن را که بارها در توصیف آن به کار برده مىشود به حسابنیاوریم. در یک متن تجربى عملى، به نیروانه به شکل «آزادى» یا «بیدارى» ، «آرامش» یا «سعادت» اشاره مىشود . در هر مورد استلزام این است که [نیروانه] در مرتبه ممکننهایى است. در این زمینه عموما واژههایى به کار برده مىشوند که دلالت بر امنیت یامصونیت کامل دارند، همچون واژههایى که دلالت بر پایندگى، تغییرناپذیرى یاپایاننیافتگى دارند. این معانى اخیر با آن اصطلاحات کلى که در ادیان هندى براىتوصیف برترین مقصد زندگى معنوى به کار برده مىشوند قرابت دارند. بسیارى از اینگونه واژهها مرتبا براى توصیف نیروانه به کار برده مىشوند. از اینرو، نیروانه رهایى (موکه / موکشه)، کلبودگى (کیوله / کیولیه)، حقیقت و مانند اینها است؛ نامیرا وزوالناپذیر است. بسیارى از این اصطلاحات حس بودایى خاصى را ارائه مىدهند، امامعناى ضمنى عامشان نباید در جهان به کلى مغفول بماند. یک مثال خاص این است کهنیروانه امریته یا بىمرگ [ انوشه] است، اما مهم این است که این اصطلاح اشاره بهچشانهاى است مستىآور که به خدایان انوشگى مىبخشد. این اصطلاح، در کاربردبودایى، اشاره به وضعى دارد که در آن مرگ نیست، اگرچه به وضوح مقصود از آن ایناست که تداعىهاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد.