در جاى دیگر توراة مىخوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وى خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکانى که در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که مىبینى به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان که اگر کسى غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراة پس از بیان کشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان مىگوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (کنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیدهام» (13) حاج بابا قزوینى (14) یکى از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علماى بنى اسرائیل همه این وعدهها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست مىدانند ولى با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستى آن ظاهر مىشود: اول آن که بنى اسرائیل همیشه طایفه محصورى بودهاند نه به طایفه دیگر آمیخته مىشدند و نه کسى را به خود راه مىدادند، و در زمان موسى علیه السلام و بعد از موسى چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراة و غیره در کتب مسطور است.
دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنىاسرائیل کل آن زمین را در تصرف نداشتند... و نیز هرگز به حوالى نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند.
سیم آنکه، توراة بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) که با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل مىکند: که هاجر از پیش او گریخته به بیابانى رفت و در سر چشمهآبى فرشتهاى بر او نازل شده و گفت: از کجا مىآیى و به کجا مىروى؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گریختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراة چنین ادامه مىدهد: «و فرشته به وى گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدى که از کثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وى را گفت: اینک حامله هستى و پسرى خواهى زایید و او را اسماعیل نام خواهى نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15) . حاج بابا قزوینى پس از بیان مطالب یاد شده از توراة مىگوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفى نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسیار خواهم کرد به حیثیتى که شمرده نشود» اشاره است به این که همان بشارت که به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندى بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودى کامل براى هاجر تواند گردید. (16)
به هر حال، توراة با بیان روشنى پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبرى از برادران بنىاسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنیه آمده است: «بنى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخى از علماى اسرائیلى پنداشتهاند، مورد بشارت پیغمبر بنى اسرائیل نیست تا یهودیان وى را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلکه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) مىدهد که پیغمبرى است از برادران بنىاسرائیل، که جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنىاسرائیل که فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق مىباشند و برادران ایشان بنىاسماعیل مىباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است که بر آن نبى کتابى نازل شده و در عین حال وى امى و درس ناخوانده خواهد بود. نه مىتوانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) کسى بر نخاسته که داراى چنین صفتى باشد.
قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، کتابى نمىخواندى و با دست خود چیزى نمىنوشتى مبادا کسانى که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. یعنى نظر به اینکه تونه مسلط برخواندن بودى و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به این صفت مىشناسند، دیگر جاى تردیدى براى آنان نیست که این قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره مىخواهند حق را باطل معرفى کنند بهانهاى نخواهند داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراة، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم مىباشد، به همین دلیل بعضى از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت که براى آنان مسلم شده بود که او همان کسى است که توراة به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهاى هم کفر ورزیدند که در اینجا به عنوان نمونه به جمعى از آنان اشاره مىشود:
1 ـ عبدالله بن سلام، وى از علما و دانشمندان یهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال 43 ه ـ در مدینه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پیامبر اسلام را در کتب پیشین مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت براى او زنده و روشن ترسیم شده بود که مىگفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر مىشناسم» .
قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره کرده مىگوید: «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (19) یعنى، آنهایى که کتاب آسمانى را به آنان دادهایم او را (پیغمبر را) همچون فرزندان خود مىشناسند (اگرچه) جمعى از آنان با اینکه مىدانند حق را کتمان مىکنند.
2 ـ مخیریق، از جمله کسانى که در زمان رسول اکرم مسلمان شد «مخیریق» دانشمند ثروتمند و متمول یهودى بود که با همه شناختى که از رسول خدا داشت، به علت سلطه عرق مذهبى همچنان تا روز «احد» که همزمان با روز «شنبه» بود باقىماند. در آن روز خطاب به یهودیان کرده گفت: اى یهودیان! شما مىدانید که یارى حضرت محمد (ص) بر شما واجب است. آنان در جواب گفتند: امروز روز «شنبه» است. اما او در جواب گفت: شنبهاى نیست. سپس با سلاح خود نزد رسول الله در «احد» آمد. و به وارث خود وصیت کرد که اگر کشته شود اموالش متعلق به حضرت محمد (ص) باشد تا در راه خدا صرف کند. پس وارد معرکه شد تا شهید گردید. وقتى خبر به حضرت رسید فرمودند: «مخیریق» بهترین یهودى بود. حضرت اموالش را در اختیار گرفت که بیشتر صدقات آن حضرت در مدینه از آن اموال (20) بود.
3 ـ عبد الله بن صوریا، نقل شده است که روزى رسول خدا وارد «بیت المدارس» که محل تدریس توراة بود، شده و به یهودیان فرمود: دانشمندترین فرد خود را نزد من بیاورید. پس «عبدالله بن صوریا» را معرفى کردند، حضرت وى را به دینش و به آنچه از نعمتهاى خداوند اعم از من و سلوى که بر آنان ارزانى داشته است سوگند داده فرمودند: آیا تو مىدانى که من رسول خدایم؟ عرض کرد: آرى و شناخت این قوم نیز در حد شناخت من نسبت به تو است. و صفات و مشخصات تو در توراة بیان شده است، ولى اینان بر تو حسد ورزیدند. حضرت فرمودند: مانع ایمان تو چیست؟ جواب داد: مایل نیستم بر خلاف قوم عمل کنم ولى امیدوارم این قوم از تو تبعیت کرده مسلمان شوند و من نیز مسلمان خواهم شد. (21)
4 ـ حى بن اخطب، میرخواند مىنویسد: حى بن اخطب از قبیله بنى النظیر بود که پس از ملاقات با رسول خدا وقتى اقربا و برادران از حال پیغمبر (ص) سؤال کردند گفت: محمد آن است که وصف او را در توراة مىیابیم و علما و احبار ما به قدوم او بشارت دادهاند و لیکن با او همیشه در مقام عداوت خواهیم بود، زیرا نبوت از فرزندان اسحق به اولاد اسماعیل منتقل گردید. (22)
صفیة بن حى نیز در این رابطه گوید: وقتى رسول خدا وارد مدینه شده و در «قبا» نزول اجلال فرمودند، پدرم «حى بن اخطب» و عمویم «ابویاسر بن اخطب» صبحگاهان نزد حضرتش آمده تا غروب آفتاب مراجعت نکردند. وقتى بازگشتند هر دو خسته و کسل به نظر مىآمدند ولى شنیدم که عمویم ابویاسر به پدرم مىگوید. آیا او همان کسى است که توراة بشارت به آمدنش را داده است؟ پدرم جواب داد: آرى به خدا قسم. دوباره پرسید: آیا تو او را مىشناسى؟ پدرم گفت : بلى. پرسید: عقیدهات درباره او چیست؟ پاسخ داد: دشمنى او. (23)
5 ـ جارود بن العلا، جارود از دانشمندان نصارى بود که با قومش حضور حضرت رسول آمده به او خطاب کرد و گفت: من به حقیقت نزد تو آمده تا با صدق و صفا با تو سخن گویم. قسم به کسى که به حق تو را به نبوت مبعوث کرده صفات تو را در انجیل یافتهام. تحیت و تهنیت براى تو و سپاس براى کسانى که تو را گرامى مىدارند. پس من گواهى مىدهم: «لا اله الا الله و انک محمد رسول الله» (24)
6 ـ بحیرا نصرانى، مطابق روایات اسلامى در آن هنگام که پیغمبر اسلام در سن 9 یا 12 سالگى با عموى خود ابوطالب به سفر شام مىرفت قافله ایشان در «بصرى» منزل گزید، «بحیرا» که در دیر آنجا سکونت داشت از روى علائم کتاب آسمانى، پیغمبر را شناخت و او را سوگند داد که هرچه پرسد به راستى جواب گوید. محمد (ص) پاسخ راهب را گفت. پس از آن، راهب در باره وى به عمویش ابوطالب سفارش کرد و گفت که او پیغمبر موعود است و باید وى را از یهودیان محفوظ نگه دارد، و خود او به پیغمبر ایمان آورده بود اما در زمان بعثت در گذشته بود . (25) به هر حال، اسلام آوردن عدهاى از دانشمندان یهود ونصارى مانند: «کعب الاحبار» (26) و دیگران و همچنین کتمان نمودن بعضى دیگر که به نمونههایى از آنها اشاره شد، گواه بر این است که در کتابهاى آنان بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) داده شده که جمعى به او ایمان آورده و بعضى دیگر وى را انکار کردند.
منبع : مجله مشکاة ، شماره 22
نویسنده : غلامرضا دشتى رحمت آبادى
----------------------------------------------------
12 و .13 سفر پیدایش، بابهاى 13 و 15، دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.14 حاج بابا قزوینى یزدى، دانشمندى بزرگ از دانشمندان یهود یزد، در اواخر سده دوازده هجرى بشمار مىرفته که در اثر بحث و کنجکاوى بسیار در ادیان مختلفه و ارشادات پدر بزرگوارش محمد اسماعیل جدید الاسلام که او نیز از بزرگان و دانشمندان یهود آن سامان بوده است، به شرف اسلام مشرف و در راه اثبات حقانیت این دین آسمانى با یهودیان به مباحثه و جدل مىپرداخت.
.15 سفر پیدایش، باب 16 ـ دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.16 محضر الشهود فى رد الیهود، کتابخانه وزیرى یزد، چاپ نجف اشرف، ص .20
.17 سفر تثنیه، باب 18، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.18 عنکبوت/ .47
.19 بقره/ .146
.20 محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ص .298
.21 میرخواند، روضة الصفا، ج 2، انتشارات خیام، ص .193
.23 محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، 1119 ـ م، ص .229
.24 همان مأخذ، ص .311
.25 غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسى، ذیل کلمه «بحیرا» ، ج اول، لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه «بحیرا» .
.26 دایرة المعارف مصاحب مىنویسد: ابواسحاق کعب بن ماتع 32 یا 34 ه ـ یکى از یهودیان «یمن» بود که در خلافت ابوبکر یا عمر خطاب اسلام آورد و منبع بسیارى از اطلاعات مسلمین در باب داستانهاى بنى اسرائیل بشمار مىرود. هنگامى که به مدینه آمد کتاب و سنت را از صحابه آموخت و ایشان نیز اخبار اقوام پیشین را از وى آموختند. عنوان او را به صورت «کعب الحبر» نیز ضبط کردهاند. و «حبر» که جمع آن «احبار» است کلمهاى است عبرى که به معنى روحانى یهودى مىباشد.