نظریه فطرى بودن دین
در مورد فطرى بودن دین، دانشمندان زیادى نظر دادهاند.یکى از آنها روان شناس بسیار معروف جهانى و شاگرد فروید، یونگ است.او مىگفت اینکه آقاى فروید مىگوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش مىکند درست است، ولى اینکه او خیال مىکند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسىاى که به شعور باطن گریختهاند مىباشد بىاساس است.انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد.روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهایى ریخته شده و پر شده باشد نیست.به عبارت دیگر شعور باطن هرگز به صورت یک ظرف خالى که فقط از شعور ظاهر چیزى بگریزد و آنجا رفته و آن را پر کند نیست.او مىگفت: فروید به قضیه «روان ناخودآگاه» خوب پى برده بود، اما بعدا به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهرتشکیل مىگردد، خیر، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است، عناصر رانده شده مىروند آنجا و به آن ملحق مىشوند، دین جزء امورى است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطرى و طبیعى وجود دارد.
روان شناس و فیلسوف معروف امریکایى «ویلیام جیمز» کتابى نوشته که خیال مىکنم به نام دین و روان چاپ شده.من چاپ شده آن را ندیدهام.در پنجیا شش سال پیش که یکى از دوستان آن را ترجمه کرده بود نسخه خطى ترجمه را آورد پیش من که ببینمش، ترجمهاش را آن وقتخواندم.در آن موقع هنوز اسمى روى کتاب نگذاشته بود، شنیدهام حالا چاپ شده.ویلیام جیمز روان شناسى تجربى را به سبک مخصوص خود ابداع کرده است و روى مسائل روانى - مذهبى سالها مطالعه کرده، سالها افراد را، بیماران و غیر بیماران را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است.این شخص در کتاب خود مىگوید: «درست است که سرچشمه بسیارى از امیال درونى ما امور مادى طبیعى است، ولى بسیارى از آنها هم از دنیایى ماوراى این دنیا سرچشمه مىگیرد» .
او همچنین مىگوید: «دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمىآید همین است» .
مىگوید: «من در هر امر «مذهبى» همیشه نوعى وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبت و ایثار مىبینم.حالات روانى - مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمىکند.»
مىگوید: «به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى، ما را با این دنیا پیوند مىدهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مىدهد» .
این مرد تعبیرات عجیبى دارد.گاهى مىگوید: «این فلسفههایى که بشر به وجود آورده (یعنى فلسفههاى ماوراى طبیعى)به منزله ترجمههایى است که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد» .
یعنى اینهایى را که بشر خیال مىکند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده، اینها در واقع نداى دل خود اوست، قلب او و دل او با زبان دیگرى، با نور دیگرى، با روشنایى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است.
آلکسیس کارل جراح و فیزیولوژیست معروف فرانسوى که بعدها مقیم امریکا شده، همان شخصى که کتاب انسان موجود ناشناخته را که بسیار جالب و عمیق است نوشته و یک بار هم برنده جایزه نوبل شده، راجع به حقیقت دعا کتابى دارد به نام نیایش که ترجمه هم شده است.او مىگوید: «دعا عالىترین حالت مذهبى در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است به سوى خدا» .
هم او مىگوید: «در وجدان انسان شعله فروزانى است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهاى خویش مىکند، متوجه گمراهیها و کج فکرىهایش مىسازد.همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجى که مىرود باز مىدارد» .
او مىگوید:
«گاهى انسان در حالات معنوى خود جلال و ابهت آمرزش را احساس مىکند» .
در این زمینه گفتهها زیاد است.اینها را براى این گفتم که اولا بدانید در میان خود منکرین دین، راجع به منشا دین و اینکه دین ناشى از چیست، آیا ناشى از ترس است، ناشى از جهل است، و یا از چیز دیگرى است، وحدت نظرى وجود ندارد و ثانیا بسیارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبیعى بودن حس دینى نظر دادهاند و آن را جزء لا ینفک وجود بشر به شمار آوردهاند.
در اینجا بد نیست نظریه معروفترین دانشمند عصر ما را درباره حس دینى و مبنا و منشا آن نیز براى شما نقل کنم.اخیرا مجموعهاى منتشر شده است که حاوى یک سلسله نامه یا مقاله یا سخنرانى از فیزیسین و ریاضىدان معروف و بزرگ عصر ما آلبرت اینشتاین است.در این مجموعه فصلى دارد تحت عنوان «مذهب و علوم» .در اینجا اینشتاین نظر خود را درباره مذهب و وظیفهاى که علوم و هنرها در زمینه مذهب دارند بیان مىکند.این دانشمند مدعى است که احساسات موجود مذهب متفاوت است، علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمىتوان یکسان دانست.او مىگوید: «براى یک انسان ابتدائىترس - ترس از مرگ، ترس از گرسنگى، ترس از جانور وحشى، ترس از مرض - ایجاد کننده زمینه مذهبى است.فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود موجودات کم و بیش شبیهى مىسازد.این موجودات را با دست و فکر خود مىسازد و بعد از این آفریدن به این فکر مىافتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد، چطور بر سر لطفشان بیاورد.این گونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدایى که در این مذهب پرستیده مىشود خداى واقعى نیست، منجر به نوعى بتپرستى مىشود» .
مىگوید: «خصیصه اجتماعى بشر نیز یکى از تبلورات مذهب است.یک فرد مىبیند پدر و مادر، خویشان و رهبران و بزرگان مىمیرند، یک یک اطراف او را خالى مىگذارند، پس آرزوى هدایتشدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مىکند» (1) .
به عقیده اینشتاین خدایى که ناشى از این احتیاج است نیز خداى واقعى نیست.صفاتى که براى او فرض مىشود همه صفات انسانى است.کتاب مذهبى یهودیان و همچنین انجیل اینچنین خدایى را معرفى مىکنند.این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است.آنگاه چنین مىگوید: «ولى فراموش نشود که در این بین عده قلیلى از افراد و اجتماعات یافت مىشوند که یک معنى واقعى از وجود خدا را وراى این اوهام دریافتهاند که واقعا داراى خصائص و مشخصات بسیار عالى و تفکرات عمیق و معقول بوده به هیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند» (2) .
مقصودش این است که گمان نرود در میان اجتماعاتى که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحى است، افرادى هم در همان جماعات یافت مىشوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر مىآورند و پرستش مىنمایند.آنگاه چنین مىگوید: «یک عقیده و مذهب ثالث، بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یکدست در هیچکدام یافت نمىشود.من آن را «احساس مذهبى آفرینش یا وجود» مىنامم.بسیار مشکل است که این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم، بخصوص که در اینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر مىکند نیست.در این مذهب، فرد به کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیدهها در طبیعت و افکار تظاهر مىنماید پى مىبرد.او وجود خود را یک نوع زندان مىپندارد چنانکه مىخواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یکباره به عنوان حقیقت واحد دریابد...» (3)
مطابق این بیان در انسان - و حداقل در افراد رشد یافته انسانها - چنین احساسى وجود دارد که مىخواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستى رساند.در انسان میلى وجود دارد که آرام نمىگردد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستى متصل ببیند.این همان است که قرآن کریم فرموده است: الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله، الا بذکر الله تطمئن القلوب .
..............................................................
1.مجموعهاى از نامهها و مقالات آلبرت اینشتاین، فصل «مذهب و علوم» .
2 و 3.همان .
منبع : مجموعه آثار استاد شهید مطهری