سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند زنده است؛ اگر چه مرده باشد . نادان مرده است؛ اگر چه زنده باشد . [امام علی علیه السلام]

گوناگون - روی پله های معبد
پنج شنبه 103 آذر 22
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:3

تسنیم :: 85/6/15:: 5:0 عصر

 

نظریه فطرى بودن دین

در مورد فطرى بودن دین، دانشمندان زیادى نظر داده‏اند.یکى از آنها روان شناس بسیار معروف جهانى و شاگرد فروید، یونگ است.او مى‏گفت اینکه آقاى فروید مى‏گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش مى‏کند درست است، ولى اینکه او خیال مى‏کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسى‏اى که به شعور باطن گریخته‏اند مى‏باشد بى‏اساس است.انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد.روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهایى ریخته شده و پر شده باشد نیست.به عبارت دیگر شعور باطن هرگز به صورت یک ظرف خالى که فقط از شعور ظاهر چیزى بگریزد و آنجا رفته و آن را پر کند نیست.او مى‏گفت: فروید به قضیه «روان ناخودآگاه‏» خوب پى برده بود، اما بعدا به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهرتشکیل مى‏گردد، خیر، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است، عناصر رانده شده مى‏روند آنجا و به آن ملحق مى‏شوند، دین جزء امورى است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطرى و طبیعى وجود دارد.

روان شناس و فیلسوف معروف امریکایى «ویلیام جیمز» کتابى نوشته که خیال مى‏کنم به نام دین و روان چاپ شده.من چاپ شده آن را ندیده‏ام.در پنج‏یا شش سال پیش که یکى از دوستان آن را ترجمه کرده بود نسخه خطى ترجمه را آورد پیش من که ببینمش، ترجمه‏اش را آن وقت‏خواندم.در آن موقع هنوز اسمى روى کتاب نگذاشته بود، شنیده‏ام حالا چاپ شده.ویلیام جیمز روان شناسى تجربى را به سبک مخصوص خود ابداع کرده است و روى مسائل روانى - مذهبى سالها مطالعه کرده، سالها افراد را، بیماران و غیر بیماران را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است.این شخص در کتاب خود مى‏گوید: «درست است که سرچشمه بسیارى از امیال درونى ما امور مادى طبیعى است، ولى بسیارى از آنها هم از دنیایى ماوراى این دنیا سرچشمه مى‏گیرد»  .

او همچنین مى‏گوید: «دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمى‏آید همین است‏»  .

مى‏گوید: «من در هر امر «مذهبى‏» همیشه نوعى وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبت و ایثار مى‏بینم.حالات روانى - مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمى‏کند.»

مى‏گوید: «به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى، ما را با این دنیا پیوند مى‏دهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مى‏دهد»  .

این مرد تعبیرات عجیبى دارد.گاهى مى‏گوید: «این فلسفه‏هایى که بشر به وجود آورده (یعنى فلسفه‏هاى ماوراى طبیعى)به منزله ترجمه‏هایى است که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد»  .

یعنى اینهایى را که بشر خیال مى‏کند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده، اینها در واقع نداى دل خود اوست، قلب او و دل او با زبان دیگرى، با نور دیگرى، با روشنایى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است.

آلکسیس کارل جراح و فیزیولوژیست معروف فرانسوى که بعدها مقیم امریکا شده، همان شخصى که کتاب انسان موجود ناشناخته را که بسیار جالب و عمیق است نوشته و یک بار هم برنده جایزه نوبل شده، راجع به حقیقت دعا کتابى دارد به نام نیایش که ترجمه هم شده است.او مى‏گوید: «دعا عالى‏ترین حالت مذهبى در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است به سوى خدا»  .

هم او مى‏گوید: «در وجدان انسان شعله فروزانى است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهاى خویش مى‏کند، متوجه گمراهیها و کج فکرى‏هایش مى‏سازد.همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجى که مى‏رود باز مى‏دارد»  .

او مى‏گوید:
«گاهى انسان در حالات معنوى خود جلال و ابهت آمرزش را احساس مى‏کند»  .

در این زمینه گفته‏ها زیاد است.اینها را براى این گفتم که اولا بدانید در میان خود منکرین دین، راجع به منشا دین و اینکه دین ناشى از چیست، آیا ناشى از ترس است، ناشى از جهل است، و یا از چیز دیگرى است، وحدت نظرى وجود ندارد و ثانیا بسیارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبیعى بودن حس دینى نظر داده‏اند و آن را جزء لا ینفک وجود بشر به شمار آورده‏اند.

در اینجا بد نیست نظریه معروف‏ترین دانشمند عصر ما را درباره حس دینى و مبنا و منشا آن نیز براى شما نقل کنم.اخیرا مجموعه‏اى منتشر شده است که حاوى یک سلسله نامه یا مقاله یا سخنرانى از فیزیسین و ریاضى‏دان معروف و بزرگ عصر ما آلبرت اینشتاین است.در این مجموعه فصلى دارد تحت عنوان «مذهب و علوم‏» .در اینجا اینشتاین نظر خود را درباره مذهب و وظیفه‏اى که علوم و هنرها در زمینه مذهب دارند بیان مى‏کند.این دانشمند مدعى است که احساسات موجود مذهب متفاوت است، علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمى‏توان یکسان دانست.او مى‏گوید: «براى یک انسان ابتدائى‏ترس - ترس از مرگ، ترس از گرسنگى، ترس از جانور وحشى، ترس از مرض - ایجاد کننده زمینه مذهبى است.فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود موجودات کم و بیش شبیهى مى‏سازد.این موجودات را با دست و فکر خود مى‏سازد و بعد از این آفریدن به این فکر مى‏افتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد، چطور بر سر لطفشان بیاورد.این گونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدایى که در این مذهب پرستیده مى‏شود خداى واقعى نیست، منجر به نوعى بت‏پرستى مى‏شود»  .

مى‏گوید: «خصیصه اجتماعى بشر نیز یکى از تبلورات مذهب است.یک فرد مى‏بیند پدر و مادر، خویشان و رهبران و بزرگان مى‏میرند، یک یک اطراف او را خالى مى‏گذارند، پس آرزوى هدایت‏شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مى‏کند» (1) .

به عقیده اینشتاین خدایى که ناشى از این احتیاج است نیز خداى واقعى نیست.صفاتى که براى او فرض مى‏شود همه صفات انسانى است.کتاب مذهبى یهودیان و همچنین انجیل اینچنین خدایى را معرفى مى‏کنند.این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است.آنگاه چنین مى‏گوید: «ولى فراموش نشود که در این بین عده قلیلى از افراد و اجتماعات یافت مى‏شوند که یک معنى واقعى از وجود خدا را وراى این اوهام دریافته‏اند که واقعا داراى خصائص و مشخصات بسیار عالى و تفکرات عمیق و معقول بوده به هیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند» (2) .

مقصودش این است که گمان نرود در میان اجتماعاتى که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحى است، افرادى هم در همان جماعات یافت مى‏شوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر مى‏آورند و پرستش مى‏نمایند.آنگاه چنین مى‏گوید: «یک عقیده و مذهب ثالث، بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یکدست در هیچکدام یافت نمى‏شود.من آن را «احساس مذهبى آفرینش یا وجود» مى‏نامم.بسیار مشکل است که این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم، بخصوص که در اینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر مى‏کند نیست.در این مذهب، فرد به کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیده‏ها در طبیعت و افکار تظاهر مى‏نماید پى مى‏برد.او وجود خود را یک نوع زندان مى‏پندارد چنانکه مى‏خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستى را یکباره به عنوان حقیقت واحد دریابد...» (3)

مطابق این بیان در انسان - و حداقل در افراد رشد یافته انسانها - چنین احساسى وجود دارد که مى‏خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستى رساند.در انسان میلى وجود دارد که آرام نمى‏گردد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستى متصل ببیند.این همان است که قرآن کریم فرموده است: الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله، الا بذکر الله تطمئن القلوب  .

 

..............................................................
1.مجموعه‏اى از نامه‏ها و مقالات آلبرت اینشتاین، فصل «مذهب و علوم‏» .
2 و 3.همان .

منبع : مجموعه آثار استاد شهید مطهری


 


موضوعات یادداشت
   1   2   3   4   5   >>   >

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

91068

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
گوناگون - روی پله های معبد
::لوگوی دوستان::





::لینک دوستان::
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
الهه بانو
غزل بگو
ساحل آرامش
ساده دل
درد زندگی
شیرین تر از شیرین
لینکستان
یواشکی
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::طراح قالب::